برف آب شد: سفر برای خواسته شدن
کلاه برفی روی سر کوه نشسته است اما کوه خیلی از این موضوع ناراضی است. او اصلاً تحمل کلاه برفی را ندارد. حالا کلاه برفی چه باید بکند؟
کتاب برف آب شد نوشتهی رفیع افتخار با تصویرگری علیرضا جلالیفر توسط انتشارات محراب قلم به بازار آمده است.
داستان دربارهی یک کلاه برفی است که روی سر کوه نشسته است. کوه دوست ندارد کلاه روی سرش باشد. کلاه میرود تا جای دیگری برای خودش پیدا کند. کمکم آب میشود و نهر او را توی دل خودش جا میدهد و تبدیل به رود میشود.
موضوع دوست داشته شدن موضوعی مهم برای خردسالان است. اینکه کودک یا خردسال به هر دلیلی پذیرفته نشود یکی از ترسهای همیشگی کودکان است. مفید بودن و خواسته شدن نیازی اساسی است که نویسنده در قالب داستان به آن میپردازد.
قهرمان داستان در ابتدا با این موضوع روبهرو میشود که کوه او را نمیخواهد. پس به ناچار میرود. در این مسیر او تغییر شکل میدهد و در جایی دیگر توسط فردی دیگر مورد استقبال قرار میگیرد و جز آن باعث رشد نهر میشود. پیوستن او به نهر هم خودش و هم نهر را خوشحال و راضی میکند. گویی نویسنده با این پیام میخواهد یادآور شود که رفتن همیشه بد نیست و گاهی باید برای رشد و کمال از جایی که انسان در آن مقبول نیست به جای دیگری رفت. پیام داستان همانطور که اشاره شد برای خردسالان مفید است. تصویرگری خلوت و اندکی تکراری است که میتواند مربوط به فضای برفی داستان باشد.
ارسال نظر