پرونده ها

  1. خانه
  2. پرونده ها
  3. خلاقیت در میدان خیال
03 خرداد 1402

خلاقیت در میدان خیال

جعفر توزنده‌جانی در سال ۱۳۴۱ در نیشابور متولد شد. آغاز کار داستان‌نویسی او از سال ۱۳۵۸ با رادیو کرمان بود. پس از آن توزنده‌جانی همزمان به فعالیت مستمر در حوزه‌ی نگارش داستان و رمان و فعالیت در مطبوعات و همچنین کارگاه‌های آموزشی در سراسر کشور و در کنار آن به عنوان عضو هیئت مدیره‌ی انجمن انجمن نویسندگان کودک و نوجوان  به فعالیت‌های صنفی پرداخت. این رمان‌نویس شناخته شده چند سالی مسئول داستان نوجوان دوچرخه بود و با مجلات رشد نوآموز و دانش‌آموز همکاری داشت و در سال‌های اخیر در کنار رمان‌های به یادماندنی‌اش به پرورش کودکان و نوجوانان داستان‌نویس در فرهنگسراها و دیگر مکان‌های فرهنگی مشغول است.

با او درباره‌ی چرایی ادبیات کودک و نوجوان گفتگو کرده‌ایم.

آیا ادبیات کودک به‌عنوان گونه‌ای مستقل وجود دارد یا ادبیات کودک در واقع همان ادبیات بزرگ‌سال است که قهرمان آن کودکان هستند؟

به نظر من گونه‌ای مستقل است. درست است که ذات هر دو یکی است اما ازنظر نوع نگاه، زبان، طرح و خیلی چیزهای دیگر باهم فرق دارند.

همان‌طور که در نظر می‌گیریم که ادبیات بزرگ‌سال برای بزرگ‌سالان است ادبیات کودک هم برای کودکان است. درست نیست که بگویم هر دو یکی هستند این حرف درست مثل آن است که بگویم کودک همان بزرگ‌سال است و بزرگ‌سال همان کودک؛ این هم اشتباه است که بگوییم ادبیات کودک و نوجوان همان ادبیات بزرگ‌سال است اما فقط شخصیت آن کودک است. آثار زیادی نوشته‌شده‌اند که شخصیت‌های آن اتفاقاً بزرگ‌سال هستند اما مخصوص کودکان خلق‌شده یا حتی داستان‌های داریم که شخصیت‌های آن کودک هستند اما برای بزرگ‌سالان نوشته‌شده است نه کودکان.

 

چرا ادبیات کودک در سال‌های اخیر اهمیت بیشتری یافته است؟

بخشی از این برمی‌گردد به تغییر نگاهی که در جامعه ما نسبت به کودک انجام‌شده است. درگذشته تصور می‌شد کودک، انسانی است که بزرگ نشده است پس باید همان‌طور که برای او شنا و تیراندازی و اسب‌سواری می‌گذاریم تا زودتر بزرگ شود ادبیاتی به خوردش بدهیم که ذهنش را زودتر آمادگی بزرگ‌سالی کند. درگذشته به کودک به‌عنوان نیروی کار نگاه می‌شد. فرقی هم نمی‌کرد دختر باشد یا پسر. اما الآن این‌گونه نیست. الآن در جامعه ما خیلی‌ها به این درک رسیده‌اند که کودکی هم مرحله‌ای از رشد انسان است که باید ادبیات متناسب با آن را تولید کرد. این تغییر نگاه هم در خانواده‌ها دیده می‌شود و هم در نویسندگان.

هدف اصلی از ادبیات کودک چیست؟

در جواب سؤال قبلی گفتم که دلیل اهمیت دادن به ادبیات کودک تغییر در نگرش است. به این صورت که چه خانواده و چه نویسندگان متوجه شده‌اند که کودکی مرحله‌ای از رشد است که باید درست طی شود. برای این مرحله هم باید خوراک مناسبش را فراهم کرد. همان‌طور که ازنظر غذایی که موردنیاز جسم انسان است در هر مرحله آنچه را که دستگاه هاضمه‌اش می‌تواند هضم کند در نظر می‌گیرند خوراک روح و روان و ذهن هم این‌گونه است.

انسان فقط جسم نیست. روح هم هست همان‌طور که برای جسمش غذایی مناسب با مرحله رشد را به او می‌دهند برای روحش هم باید غذای مناسبش را داد. اگر صرفاً به جسم او توجه کنیم و بهترین غذاها را بدهیم اما فکری برای روح و روان و ذهنیت او نکنیم فرد دچار مشکل می‌شود. به قول پیتر هانت همان‌طور که والدین، کودکان خود را وقتی مریض می‌شوند پیش پزشک اطفال می‌برند، ادبیات کودک و نوجوان هم از این منظر قابل‌توجه است.  

نقش و تأثیر ادبیات کودک در رشد توانایی زبانی کودکان چیست؟

کلاً ادبیات نه‌تنها در رشد زبانی کودکان که در رشد زبانی بزرگ‌سالان تأثیرگذار است. دقت کنید بزرگ‌سالانی که کتاب بیشتری خوانده‌اند و ذهنشان پر از ضرب‌المثل و حکایت است در مکالمه و گفتگو بهتر صحبت می‌کنند. به قصه‌گویان قدیمی توجه کنید چقدر سریع می‌توانند شنونده خود را تحت تأثیر قرار بدهند. مخصوصاً کسی که انبانی از ضرب‌المثل و حکایت و مثل و متل را در ذهن داشته باشد.

کلاً اگر در نظر بگیریم که زبان، راهی برای بیان مکنونات ذهنی است؛ باید نتیجه بگیریم که هر چه از نظر زبانی کسی قوی‌تر باشد و لغات بیشتر و بهتری را به خاطر داشته باشد راحت‌تر می‌تواند با دیگران ارتباط برقرار کند.

اولین کاری که ادبیات کودک می‌کند وسعت بخشیدن به دایره لغات و هم‌چنین گزینش بهترین برای ذهن او است. خیلی وقت‌ها فراموشی ناشی از آن است که ما کلمه مناسب را برای بیان آن موضوع پیدا نمی‌کنم.

از طرفی چون ادبیات بااحساس  و عاطفه سروکار دارد درواقع نویسنده سعی می‌کند برای بیان هرچه بهتر حرفش در یک داستان، یا حتی یک مقاله، از کلمات احساسی و عاطفی استفاده کند. درنتیجه تأثیرگذاری‌اش هم بیشتر است. به نظرم کودکی که با ادبیات کودک و نوجوان سرکار داشته باشد در بیان مفاهیم ذهنی‌اش هیچ‌وقت دچار مشکل نمی‌شود.

آیا ادبیات کودک و نوجوان قرار است به آموزش کودکان کمک کند؟

تا منظور از آموزش چی باشد. این‌که مثلاً ریاضی یا شیمی و فیزیک را آموزش بدهد یا حتی گاهی مفاهیم اخلاقی را آموزش بدهد؛ نه! نه این‌که بگویم ادبیات در این زمینه حرفی برای گفتن ندارد. منظورم این است که به‌صورت مستقیم نه. علاوه بر این ادبیات برای این خلق نشده است که نظر و عقیده یک گروه یا حتی یک ایدئولوژی خاص را برای بچه‌ها بیان کند. ادبیات برای این خلق شد که انسان‌ها را بیشتر به هم نزدیک کند.

به نظرم اولین چیزی که یک داستان یا قصه به کودک یاد می‌دهد این است که بتواند به خیالات خود سمت‌وسو بدهد. بچه‌ها سرشار از تخیل هستند و می‌توانند چیزهای عجیب و غریبی را در ذهن خود تصور کنند. اما اگر یاد نگیرند این چیزهای عجیب‌وغریب را سمت‌وسو بدهند راه به هیچ جایی نمی‌برند. کودکی که قصه خاص خودش را می‌خواند و پر از خیالات عجیب‌وغریب است یاد می‌گیرد او هم مثل همان داستان به چیزهای عجیب‌وغریب ذهنش جهت بدهد تا از این راه خلاق‌تر شود.

به نظر من این بزرگ‌ترین آموزشی است که یک قصه می‌تواند به کودک یاد بدهد. مخصوصاً اگر اثر یک اثر فانتزی خوب با روابط علت و معلول و چرایی حوادث باشد.

از این بگذریم همان‌طور که گفتم یک نویسنده سعی می‌کند روی احساس و عاطفه خواننده‌اش اثر بگذارد این  تأثیرگذاری صرفاً با آوردن جملات احساسی نیست بلکه خلق شخصیت‌هایی است که کودک می‌تواند خودش را جایی آن‌ها بگذارد و همچون آن‌ها با سختی‌ها مبارزه کند. در بسیاری از قصه‌ها که قهرمان بر دیوها و هیولا پیروز می‌شود؛ کودک، خودش را جای قهرمان می‌گذارد و او هم ناخودآگاه یاد می‌گیرد که در مقابله با مشکلات همچون قهرمان یک داستان یا قصه عمل کند.

به‌هرحال آموزش در داستان برای کودک هست اما به نظرم این آموزش‌ها از نوع آموزش انسانی است یعنی  یک قصه یا داستان خوب سعی می‌کند با آوردن الگوهای انسانی خوب، کودک را هم متوجه کند که بهتر است مثل او باشد.

ارسال نظر