رودخانهی واژگون: روایت سفر قهرمان در دو پرده
تومِک پسری آرام ساکن روستایی معمولی، به خاطر دختری به نام هانا که رویایی عجیب در سر دارد پا به راه سفر میگذارد. هانا میخواهد رودخانهی کُجار را پیدا کند که به سمت بالا حرکت میکند چون آب آن رودخانه میتواند پرندهاش را نجات دهد. پرندهای که تنها یادگار خانوادهای است که حالا دیگر نیستند...
رودخانهی واژگون نوشتهی ژان کلود مورلوا در دو جلد در انتشارات محراب قلم به چاپ رسیده است. جلد اول با زیرعنوان «تومک» با ترجمهی دکتر نوید اعطار شرقی و جلد دوم با زیر عنوان «هانا» با ترجمهی زهره ناطقی روانهی بازار شده است.
این کتابِ افسانهای، که روایتی است از کهنالگوی سفر قهرمان، ماجرای پسری به نام تومِک و دختری به نام هانا را روایت میکند که هر کدام به دلیلی زندگی در محیط امن خانه را ترک میکنند و به سفری طولانی گام میگذارند که هویت آنها را دستخوش تغییر میکند.
منزل اول سفر آنها، تنهایی است. هانا به خاطر نجات جان پرندهای که تنها یادگار ارزشمند زندگی اوست و تومک به خاطر دختری که دریچهای است به کشفناشدهها، پا به راه خطر میگذارد.
سفر هانا و تومک که به موازات هم در سرزمینهای جادویی مختلف جریان دارد میتواند الهامبخش سفر نوجوانی باشد. شاید این تنها دلیلی است که این کتاب را بیشتر مناسب ردهی سنی نوجوان میکند. وگرنه رودخانهی واژگون افسانهای مناسب همهسالان است.
شجاعت عزیمت از نقطهی امن و کشف خود و دیگری، مهمترین مشخصهی سفر نوجوان است. نوجوان در این رمان، قهرمانی است که جایگاه تازهای برای خود میآفریند و عشق و مهربانی، حلقهی اتصال دنیای کودکی به دنیای تازهی پس از نوجوانی است.
تومک به خاطر عشق به هانا مغازهی کوچکش را ترک میکند. مغازهای که میراث اجداد اوست و تومک به زیر و بم آن آشناست. اما وقتی پا به راه میگذارد همه چیز ناآشنا و خطرناک میشود.
هانا پس از مرگ خانوادهاش تنها پرندهای دارد که میراث پدری اوست اما برای نجات همین تهماندهی خاطرات باید از جان بگذرد و پا در راه بگذارد. راهی ناآشنا با پایانی نامعلوم.
در نقطهای از داستان، سرنوشت تومک و هانا به هم گره میخورد. آن دو از وقتی پا به راه سفر میگذارند؛ رشد میکنند و این رشد است که مقصد نهایی سفر است.
رودخانهی واژگون، رودخانهی اسرارآمیزی که مسیری برعکس دارد و به سمت بالا جریان پیدا کرده است مقصد این سفر پرخطر است. سفری هیجانانگیز با چاشنی تخیلی وصفنشدنی. البته در اینجا باید یادآور شد که کلمهی واژگون در ترجمهی اسم کتاب گویای ماهیت این رودخانه نیست. چون واژگون به معنی رو به پایین و سرنگون است اما رودخانهی کجار رو به بالا حرکت میکند.
جلد اول از جلد دوم جذابتر است اما نکات مبهمی هست که خواننده را به خواندن جلد دوم نیز مشتاق میکند. خواننده دوست دارد روایت را از زاویهی دید هانا نیز بشنود. با اینکه میداند پایان مسیر چیست اما دوباره روایت را از نگاه هانا میخواند. در قالب نامهای به تومک. تا پایان مسیر. تا جایی که سرنوشت رودخانهی معکوس کجار مشخص میشود و مرز زندگی تازه و جاودانگی، رنگ پیدا میکند. در واقع ژانکلود مورلوا خواننده را تا پایان با خود همراه میکند و او را از عادتهای معهود خود جدا میکند و به نوجوانان جسارت کشف جهانهای ناشناخته و تازه میبخشد.
ارسال نظر