من بیچاره بچهام و هیچکاره
هانا دختر کلاس چهارمی با مادرش و پدر دومش زندگی میکند. او از تغییر خوشش نمیآید ولی از آنجایی که او بچه است و هیچکاره هیچوقت همه چیز آنطور که او میخواد پیش نمیرود. مثل رونمایی از خانهی جدید. اما او بالاخره به خاطر دو تا چیز مهم خوشحال است. ملوس و زویی.
کتاب من بیچاره بچهام و هیچکاره نوشتهی یوتا ریشتر با تصویرگری هیلدگارد مولر و با ترجمهی کتایون سلطانی توسط انتشارات افق منتشر شده است.
هانا دختر کلاس چهارمی عاشق گربههاست. اما مامانش به او اجازه نمیدهد گربه داشته باشد. او با مامان و ابرهارد بابای دومش زندگی میکند. مامان و بابای هانا قبلاً از هم جدا شدهاند و بابای اولش به استرالیا رفته است.
هانا به خاطر اسبابکشی به خانهی جدید چند روز به خانهی مادربزرگ میرود و آنجا شاهد به دنیا آمدن بچه گربههای مادربزرگ است. حالا که در خانهی جدید زندگی میکنند مامان بعد از مدتی اجازه میدهد او یکی از بچهگربهها را نگه دارد که برای او خوشبختی بزرگی است.
او با هیچ کدام از بچههای کلاس جور در نمیآید و همه او را اذیت میکنند به خصوص دختری که حالا همسایهی روبهرویی آنهاست. هانا در هر ماجرایی به تصویر میکشد که چطور او به عنوان کودک اختیاری برای انجام کارهای خود ندارد و همه چیز آن طور که بزرگتر ها میخواهد پیش میرود. چون او همانطور که میگوید: «من بیچاره بچهام و هیچکاره.»
نویسنده در خلال داستان به اهمیت موضوع دوست در دوران کودکی اشاره میکند. زندگی هانا با پیدا شدن دوست جدیدش تغییر میکند. او هچنین موضوع طلاق و ایجاد خانوادهی ثانویه پس از طلاق را بررسی میکند. هانا در مورد پدر اول و پدر دومش صحبت میکند و با توجه به اینکه از پدر خود خاطرات زیادی ندارد دربارهی او اطلاعات اندکی میدهد و روابط خود با او را بررسی میکند.
هانا در مدرسه مشکلات زیادی دارد و از ناظم و کادر مدرسه شفقت و مدارای خاصی نمیبیند و نوع برخورد آنها را با مشکلات بچهها نقد میکند و آن را بیفایده و ناکافی و فاقد درک مناسب میداند.
تنها کسی که یار هانا در مسائل مختلف است مادربزرگ است که نوعی شادی و سرخوشی در رفتار او مشاهده میشود. هانا با او خوشحال است و پس از به دنیا آمدن بچه گربهها، آنها پیوند بیشتری نیز پیدا میکنند.
بزرگترین مشکل هانا همانطور که در عنوان کتاب مشهود است موضوع عدم اختیار او در تصمیمگیریهای خانوادگی است.
ارسال نظر