شهر دروغگویان: شجاعت بیپایان
گلدی برای نگهبانی در موزهی اسرارآمیز دانت انتخاب شده است. اما او نمیتواند پدر و مادرش را تنها بگذارد. بهخصوص بعد از اینکه به خاطر او زندانی شدند و رنج کشیدند. او تصمیم میگیرد این موقعیت را رد کند اما وقتی به موزه میرود همه چیز آنطور که میخواهد پیش نمیرود. او و توداسپیت و بانی گرفتار ماجرای دیگری میشوند.
کتاب شهر دروغگویان قسمت دوم از سهگانهی نگهبانان به قلم لیان تنر با ترجمهی پیمان اسماعیلیان توسط انتشارات محراب قلم منتشر شده است.
پس از وقایع وحشتناکی که در شهر جوئل اتفاق افتاد گلدی به عنوان قهرمانی که آزادی را به مردم شهر برگرداند در کنار مادر و پدر خود به راحتی روزگار میگذراند. گلدی دعوتنامهی مهمی دریافت کرد که از او میخواست به عنوان نگهبان موزه فعالیت کند. کاری که از آرزوهای او بود. اما با وجود تنهایی پدر و مادرش و آسیبپذیری آنها گلدی نمیتوانست این کار را بپذیرید.
وقتی این موضوع را به توداسپیت گفت او خیلی مخالفت کرد و سعی کرد گلدی را متقاعد کند این مسئولیت مهم را قبول کند. در این میان بانی خواهر کوچکتر توداسپیت سعی داشت همراه آنها به موزه برود اما توسط دو ناشناس دزدیده شد. گلدی و توداسپیت دزدها را تا کشتیشان تعقیب کردند و توی کشتی توداسپیت هم گرفتار دزدها شد. حالا گلدی دوباره با وقایعی روبهرو میشد که شجاعت او را به چالش میکشید. آیا او میتواند بانی و توداسپیت را نجات دهد؟ هدف این دزدان دریایی چیست؟ کفیل مقدس که با وجود اتفاقات گذشته، به شهر جوئل بازگشته چه هدفی دارد؟ پدر و مادر گلدی در غیاب او چه باید بکنند؟
رمان ماجراجویی و تخیلی شهر دروغگویان، از همان ابتدا مخاطب نوجوان را با هیجان روبهرو میکند. قهرمان داستان که دختری جنگجو و باهوش است در موقعیتهای مختلف با انتخابهای سختی روبهرو میشود. او مدام مجبور است بین احساس و عقل یکی را برگزیند. او خواستههای بزرگی دارد. احساس مسئولیت زیادی در قبال خانواده و دوستان و مردم شهرش احساس میکند. در عین حال او دوست دارد مثل هر دختر معمولی در کنار خانوادهاش و در آرامش زندگی کند. اما هر بار به دلیلی این موقعیت از او گرفته میشود و او مجبور میشود برای برگرداندن شرایط به اوضاع قبلی تلاش کند.
او در هر جلد از این سهگانه راهی سفر قهرمان میشود. در ابتدای جلد اول گلدی کودکی ساده بود که با زنجیر به کفیلان مقدس یا پدر و مادرش وابسته بود و چیزی از دنیای بیرون از این دایره نمیدانست. اما توانست با رهایی از زنجیر سرنوشت مردم شهرش را تغییر دهد.
در این جلد نیز او به عنوان یکی از معتمدین موزه، در حالی که خیال داشت از پذیرش مسئولیت نگهبانی سر باز زند ناچار شد در برابر دزدان بایستد و از سواحل آشنای شهر خود به شهر جدید برود و سعی کند جان دوستانش را نجات دهد.
ارسال نظر