حرف نو برای نسل نو
گفتگوی زیر حدود 10 سال پیش انجام شده است. گفتگویی درباره ادبیات کودک که در آن شهرام اقبالزاده به بررسی جایگاه آن روز ادبیات کودک در ایران پرداخته است. میتوان گفت در بسیاری از موارد، هنوز در بر همان پاشنه قدیم میگردد و شاید گاهی هم وضعیت بدتر شده است. بازنشر این گفتگوی جذاب را به شما مخاطبان سایت کوچه تقدیم میشود.
توا
ادبیات کودک خوب، ادبیات نقادانه، خلاقانه و همدلانه با مخاطب است
منبع : لیزنا
خبرنگار : شبنم رجبی
تعریف شما از کودکی چیست؟
کودکی در طول تاریخ تحولات زیادی از سر گذرانده. تا قبل از مدرنیته و جامعه صنعتی، کودک به عنوان جزئی ناچیز از خانواده به شمار می آمد، البته نه از نظر عاطفی، از نظر اجتماعی و فرهنگی. کودک جایگاهی در جامعه نداشت و حداکثر این بود که پس از رسیدن به سنینی به عنوان نیروی کار حاشیه ای خانواده مطرح بود. در جامعه صنعتی به دلیل نیاز به نیروی کار متخصص، کودک به عنوان یک قشر اجتماعی، و سوادآموزی به عنوان یک نیاز، مطرح می شود. با رشد فلسفه اومانیسم که حقوق انسان را به رسمیت می شناسد,مردم صاحب حق می شوند.در واقع مردم دیگر فقط مکلف نیستند, بلکه محقند و با تدوین قانون صاحب حقوق مدون و مکتوب می شوند، کودک نیز به عنوان جزئی از این اکثریت به بخشی از حقوقش دست می یابد. در مسیر رویدادها کم کم به قرن جدید می رسیم که طی آن حقوق کودک به طور رسمی در سازمان ملل، یونیسف، و پیمان نامه حقوق کودک به طور رسمی تدوین، و کودک به عنوان یک قشر استراتژیک مهم در جامعه، مطرح می شود. بنابراین تعریف ایستایی از کودک قابل ارائه نیست. تا قبل از مدرنیته کودک، کاملا منفعل بوده و مانند موم یا کاغذ سفیدی در دست بزرگسالان بود. حتی فیلسوف بزرگی مثل افلاطون در این خصوص گفته، "به کودکان، این توله سگ ها، دیالکتیک نیاموزید. چون اگر دیالکتیک بدانند، دست به طغیان و نافرمانی خواهند زد." این جمله بدین معناست که، آموزش تفکر انتقادی و خلاق به کلی تابو و ممنوع بوده است.
اما گر بخواهم نگاهی عاطفی بیندازم بهترین دوران زندگی انسان است، چون آدم غیر مکلفی است ( اگر بگذارند، بگذریم از فرهنگ بسته که حتی کودک را محدود می کند). کودک فارغ از همه مسئولیت ها آزادانه به بازیگوشی و تجربه جهان اطراف می پردازد.
راز ماندگاری آثاری چون شازده کوچولو چیست؟
من نگاهی بین رشته ای به ادبیات دارم. به عقیده من ادبیات جامع جمیع تمام رشته هاست. آثار ماندگار کلاسیک و معاصر، ضمن اینکه بازگوکننده ویژگی های خاص یک جامعه، فرهنگ، و ذهنیت نویسنده ای تواناست، اما آثار درخشان از اثری فردی و بومی نیز فراتر می رود. جنبه های انسانی این آثار، و پویایی و خلاقیت در نوشتن آنها به حدی است که مرتب در هر مقطعی از تاریخ برای قشر های مختلف معناهای جدیدی و بازآفرینی نوینی از آن ارائه می شود.
"شازده کوچولو " از زمره ی " ادبیات همه سالان" شمرده می شود.من برای نخستین بار، اصطلاح " ادبیات همه سالان" را در باره ی چنین آثاری در صنعت نشر کشور ساختم . این گونه آثار برجسته طوری است که همه اقشار را جذب می کند. شازده کوچولو هم، دقیقا همین ویژگی را دارد. آنچه بچه ها را جذب می کند، کودک کنشگر، فعال و نقاد است. در عین حال، بزرگسالان نیز، همه تیپ های شخصیتی را آنجا می بینند. شما می توانید برداشت اجتماعی، عرفانی، روان شناختی یا جامعه شناختی و حتی فلسفی از شازده کوچولو بکنید و در عین حال ویژگی های ساختاری، فرمی و زبانی آن را مورد بررسی قرار دهید. این آثار، آثاری است که لایه های مختلف پنهان و آشکار شخصیت آدمها را در خودش نهفته دارد. بنابراین ضمن اینکه اثری است خاص، با ویژگی های عمومی بشری نیز پیوند دارد. اگر ساده بگویم، تلفیقی از ویژگی های خاص انسانی با ویژگی های عام و ماندگار انسانی است.
نگاهی به رسانه هایی که در تعامل با کودکان هستند، حاکی از آن است که زبان تعامل با کودک با زمان تغییر می کند، نظر شما در این خصوص چیست؟ ... در همه دنیا نسل ها با هم متفاوتند، چون فرهنگ تغییر می کند. در عین حال، دسترسی به رسانه های جدید، تکنولوژی جدید، و علوم جدید جایگاه کودکان را تغییر داده است. خواه ناخواه این نسل، نسلی است که به خاطر ارتباطات جهانی، خیلی از حقوق خود را می شناسد. این نسل همه تابوها و چیزهای ممنوعه را پشت سر گذاشته و زبان جدید و منحصر به فردی ایجاد کرده که ما را هم تحت تأثیر قرار داده است.
در عصر حاضر ما تنها شهروند ایرانی نیستیم، شهروند ایرانی- جهانی هستیم. هری پاتر را ممکن است یک نویسنده انگلیسی بنویسد، اما هری پاتر به اثری جهانی که این نسل با آن زندگی می کند، تبدیل شده است. یکی از چیزهایی که در هری پاتر مورد علاقه و توجه بچه هاست، این است که علم را با جادو به چالش کشیده است. مدرسه، مدرسه ای جادویی است و یک دانش آموز است که توانمندترین شخصیت داستات است. هری پاتر و دوستان گروهش، در مقابل بزرگسالانی که می خواهند آنها را سرکوب کنند، عصیان می کنند. بنابراین این نسل، نسل هری پاتر است. نسل معترض است. نسلی که پیشینه اش به شازده کوچولو بر می گردد. بچه ی شش ساله ای که می فهمد و بزرگسالانی که نمی فهمند. بچه ای که با بزرگسالانی از تیپ های مختلف گفتگو می کند و دیدگاه محدود آنان را به جهان در مقابل نگاه به بند کشیده نشده ی کودک، نشان می دهد و با بیان روایی نقد می کند. این نگاه، نگاهی شهودی است. مسأله این نیست که کودک بیشتر از بزرگسال می فهمد, بلکه ذهن کودک، آزادتر و خلاق تر است. از قضا، آموزش و پرورش، و آموزش عالی ما همه خلاقیت ها را می کشد و ما را مثل عصر جدید چارلی چاپلین به موجودی که کار تکراری غیر خلاق انجام می دهد، بدل می کند.جالب است که عبید زاکانی چند سده پیش در باره ی این گونه تدریس طنز جالبی دارد و با نوعی طنز سقراطی پارادوکس آموزش _ انقیاد را به زیبایی بیان می کند.
حساسیت های نوشتن برای کودک چیست؟
مهم ترین ویژگی که نویسنده، شاعر، تصویرگر کودک باید داشته باشد، شناخت پویایی ذهنی و روانی کودک است.برخلاف نظر پیاژه کودک با توانایی بالقوه ی تفکر انتراعی زاده می شود. اما به منزله ی داشتن یک نظام فکری مدون ومنسجم نیست ,چون بیشتر بزرگسالان هم تفکر انتزاعی در معنای پیاژه ای آن یا درک انتقادی و تفکر مفهومی به معنای کانتی آن ندارند، به این دلیل که آموزش و پرورش و نظام فرهنگی ما، کاربر و فرمانبر می خواهد.جالب این که در نظام تربیتی و اخلاقی سنتی, بچه چشم و گوش بسته، بچه حرف گوش کن، بچه سر به زیر را نمونه بچه ی مطلوب و ایده آل می دانند، که خب همه این ها امروز منفی است.در واقع چنین بچه ای بره ای سربراه و امربر و جور کش است.نویسنده باید این فرهنگ ایستا را بشناسد و نقد کند و بتواند پویایی ذهنی کودک و در عین حال ضعف های او را هم ببیند. نویسنده خوب باید این پارادوکس ها را بیان کند. رسالت ادبیات کودک این است که بتواند نیازهای کودک را بر اساس خلاقیت ها و جهان کارناوالی و بازیگوشانه اش تعریف کند. شل سیلور استاین نمونه بسیار خوبی است. عیب بچه ها را طوری می گوید که لذت می برند. مثلا اتاق به هم ریخته، سیلورستاین نمی گوید که این چه اتاقی است بچه بی تربیت. بلکه می گوید به به چه اتاقی، اما حیف که نمی توانم آنچه را می خواهم، پیدا کنم. کودک اینگونه باید نقد شود، نه آمرانه و از بالا. یعنی ادبیات کودک خوب، ادبیات نقادانه، خلاقانه، همدلانه با مخاطب است.
وضعیت ادبیات کودک ایران در حوزه تألیف و ترجمه.چگونه ارزیابی می کنید؟
متاسفانه الان تریبون های رسمی به نوعی تقابل دامن می زنند,گویی که ادبیات ترجمه،و ادبیات غربی، ادبیاتی انحرافی است و اعتراض می کنند که چرا اینهمه ترجمه؟. خب من از خدا می خواهم که از صبح تا شب تألیف های برتر در سطح ایران و جهان بخوانم و لذت ببرم. حالا خوشبختانه ما در این حوزه نویسندگانی داریم که کم کم دارند تا حدی به آثار جهانی نزدیک می شوند. بعضی آثارشان هم ترجمه شده و هم از آثار خوب محسوب می شود. مثل آثار هوشنگ مرادی کرمانی، احمد رضا احمدی و یا محمدرضابایرامی، و همینطور آثار آرمان آرین که مورد اقبال این نسل قرار گرفته است. و این بدین معناست که ادبیات ما رو به تحول است.البته این ها تنها نمونه هایی است که کارشان ترجمه شده و گرنه نویسندگان خوب دیگری هم داریم.
وضعیت ادبیات کودک در دانشگاه ها چگونه است؟
ادبیات کودک در ایران به عنوان مقوله ای نوین، نطفه اش از مشروطیت بسته می شود. در دهه 40 به نوزادی در حال رشد تبدیل شده و با شکل گیری دو نهاد شورای کتاب کودک و کانون، جهشی جدی می کند. پس از انقلاب انجمن نویسندگان کودک و نوجوان و همچنین انجمن تصویرگران کودک و نوجوان به عنوان یک NGO شکل می گیرند. کل این فرایند باعث می شود شرایط عینی فراهم شود، و انسان هایی آگاه همچون دکتر مرتضی خسرو نژاد، که فلسفه آموزش و پرورش و روانشانسی خوانده و با ادبیات کودک و مطالعات نوین هم آشناست، به این نیاز پی ببرد که ادبیات کودک باید دانشگاهی شود. پیش از آن ادبیات کودک به عنوان زیرمجموعه رشته کتابداری در 2 واحد تدریس می شد.
این دانشگاهی شدن ادبیات کودک در ایران آن هم در مقطع ارشد و دکترا پدیده فرخنده ای است. اما هنوز راه درازی در پیش داریم و باید راهکاری اندیشید چرا که جامعه ما، جامعه کم سواد، پر ادعای، کم خوان، کم نویس است. ما مثل خیلی از زمینه ها در این قلمرو هم دچار عقب ماندگی تاریخی هستیم و بسیاری از نویسندگانمان نمی خوانند و کار را سهل گرفته اند, در صورتی که ادبیات کودک به قول پیتر هانت، اگر دشوارتر از ادبیات بزرگسال نباشد، اصلا ساده تر نیست. ذهن ساده گرایانه منجر به تولید متونی می شود که بچه ها پس می زنند و به طرف ادبیات ترجمه می روند، چون ادبیات ترجمه مترجمان آگاه و خوبی دارد.
جایگاه ادبیات کودک ایران را در مقیاس جهانی چگونه ارزیابی می کنید؟
آنچه ما تحت عنوان ادبیات جهان می شناسیم، مجموعه ای از ادبیات ملل گوناگون است. واقعیت این است که ادبیات کودک پیشرو جهان مال غرب و عمدتا کشورهای انگلیسی زبان است. متاسفانه ما ادبیات فرانسه، یا ادبیات ایتالیا را خیلی خوب نمی شناسیم و عمدتا ادبیات کشورهای غیر انگلیسی زبان را با زبان واسط یعنی انگلیسی می شناسیم. اما تا دلتان بخواهد ادعا داریم که ام القری کشورهای اسلامی هستیم، اما واقعیت این است که ما ادبیات کودک کشورهای عربی و اسلامی را هم نمی شناسیم. نمی دانیم ادبیات کودک در کشورهای همسایه مانند افغانستان و تاجیکستان، در چه وضعیتی است.
ادبیات کودک برتر جهان، ادبیات مسلط غرب سرمایه داری و جوامع پیشرفته صنعتی است، و خواه ناخواه ادبیات پیشرو هم مال آنهاست، چراکه حدود 3 سده است که ادبیات کودک دارند.
در این شرایط برای آنکه جهانی شویم، باید به ارتقاء سطح کیفی نظری نویسندگانمان و شناخت بیشتر ادبیات جهان، بپردازیم.
دوره کودکی تان مخاطب آثار کدام نویسندگان بودید؟
من دوره دبستان را کرمانشاه گذراندم. آنزمان شورا را اصلا نمی شناختم و کانون اصلا تشکیل نشده بود. پدر من مشترک روزنامه ها و مجلات زیادی بود. در عین حال برادر بزرگتری داشتم که کیهان بچه ها و اطلاعات کودکان را می گرفت. من همه آنها را مطالعه می کردم. بعدها کتاب های طلایی آمد که به صورت پراکنده می خواندم، اما به صورت خاص نویسنده خاصی مورد علاقه ام نبود.به کیهان ورزشی و توفیق علاقه خاصی داشتم.
برایتان بگویم از آنچه بیشترین شوق مطالعه را در من ایجاد کرد؛ آنزمان در خانه مان پستویی داشتیم برای نگه داشتن آذوقه، از آنجا که 6 تا بچه بودیم و خانواده ای پر جمعیت محسوب می شدیم، پدر و مادر، در پستو را قفل می کردند تا ما بچه ها فندق و گردو و مربا و... را غارت نکنیم. و ما همیشه منتظر بودیم یک بار در قفل نباشد و ما برویم و ناخنکی بزنیم. اما چیزی که همیشه برای من معما بود، این بود که در پستو صندوقچه ای چوبی داشتیم ( که به آن یخدان می گفتیم) که درش همیشه قفل بود. یکبار که در پستو باز بود، من رفتم ناخنک بزنم، دیدم در صندوقچه باز است. کنجکاوانه و به شوق برداشتن خوردنی رفتم ببینم داخلش چه خبر است. بازش که کردم دیدم لبریز است از کتاب های ممنوعه که پدرم داشت. چند تایی از آنها را برداشتم. یادم است که یکی از آنها کتاب تفریحات شب، محمد مسعود بود. کتابی شبه رمان، که شرح زندگی و گاهی الواتی ها شبانه خودش با نگاهی نقادانه به جامعه بود.
اینها را من با شوق خواندم، و برخلاف آنچه اکنون می گویند که خواندن این نوع کتاب ها برای بچه مناسب نیست،باید بگویم بستگی به این دارد که نویسنده از چه منظری مسائل را مطرح کرده باشد. مثلا مسائلی همچون می خوارگی و ... در تفریحات شب به نقد کشیده شده، و در واقع من با خواندنش به نوعی واکسینه شدم. یعنی من بدون منع مذهبی، اخلاقی و ... خودم به طور داوطلبانه و آگاهانه دنبال این مسائل نرفتم، در واقع این کتاب ها من را کتابخوان کرد.
از وقتی که در اختیارمان گذاشتید سپاسگزارم
۲۴ مهرماه ۱۳۹۲
ارسال نظر