عصا: دنیای پس از جنگ
توماس در دنیای پس از جنگ جهانی، تنها مانده و مادرش را در ایستگاه قطاری در شهر کلن، گم کرده است. او در مسیر حرکت خود برای پیدا کردن خانواده، با مردی یکپا که همه به او عصا میگویند آشنا شده است. آنها با هم هممسیر میشوند و برای پیدا کردن مادر تام تلاش میکنند. اما شهرهای جنگزده در میان راه، در برابر آنها خودنمایی میکنند.
توماس پسری آلمانی که در مسیر فرار از جنگ، مادرش را گم کرده و پدرش نیز کشته شده است؛ با کهنهسربازی یکپا که همه به او عصا میگویند همسفر میشود.
عصا برای تام که در مسیر خود از شهرهای مخروبه فرار کرده؛ گرسنگی کشیده و برای پیدا کردن سرپناه به هر دری زده؛ حس خانه دارد. خانهای که دیگر نیست.
پس از جنگ حتی گاز زدن یک سیب، رویای دور و درازی است. چه شبها که تام سر گرسنه به بالین نگذاشته و برای فرار از خطرات مختلف در دل جنگل سر نکرده است.
تام که برای پیدا کردن خالهاش که آخرین امید اوست به وین آمده با خانهی خرابهی او روبهرو میشود و حالا برای پیدا کردن مادرش و یا حتی فقط زنده ماندن و اندکی احساس امنیت امیدی ندارد جز مردی یکپا به نام عصا!
داستان تلخ و تکاندهندهی عصا، هنگامهی جهان پس از جنگ را به رخ میکشد. جهانی به شدت درهمشکسته و بیاندازه خالی از امنیت. جهانی با تلی از انسانهای درهمشکسته که از شدت هراس، خالی از احساسات طبیعی انسانی هستند و بدیهیترین چیزها آنها را از یکدیگر میراند.
اما آیا در میانهی این تلخی هولناک، هنوز نمیشود عواطف انسانی را بیدار کرد؟ ماجرای خویشاوندی تام و عموی تازهاش عصا، روایت انسان است آن هنگام که میخواهد هنوز از رنج، دستاویزی برای دوست داشتن بسازد.
از همان ابتدای داستان، تصاویر عجیب و هولناک جنگ، مخاطب را با داستان همراه میکند. ما دوست داریم بدانیم سرنوشت پسر تنهایی به نام تام به کجا میرسد. آیا او خالهاش را پیدا میکند؟ یا حالا که خانهی خالهاش را ویرانه مییابد به کجا میرود؟
جز آن با ورود عصا به داستان، شخصیت خاص او داستان را پرهیجان میکند و علاقهای که میان عصا و تام ایجاد شده، عواطف ما را برمیانگیزد. صحنههای پس از جنگ جهانی، چهرههای خمودهی بازماندگان جنگ، تلاش گمشدگان برای پیدا کردن خانوادهی خود، بچههای تنها و آواره و فرار افسران سابق آلمان، تصاویری اثرگذار ایجاد کرده است که بخشی از حافظهی تصویری انسان معاصر است.
ارسال نظر