چی کارلی : سمفونی طبیعتدوستی
چی کارلی اسم پسری است به نام موشق! عجیب است نه؟ موشق کارهای بد زیادی کرده است. آنقدر که پدر و مادرش مجبور بودند به زبان ارمنی به او بگوید چی کارلی! که یعنی نکن! کارهای بد انجام نده! انقدر به او گفتند چی کارلی که او کمکم شروع کرد به کوچک شدن تا به پسری بندانگشتی تبدیل شد. حالا او برای اینکه به اندازهی قبلیاش برگردد باید به یک سفر دور و دراز برود.
کتاب چی کارلی نوشتهی روبن ماروخیان با ترجمهی آندرانیک خچومیان توسط انتشارات محراب قلم منتشر است.
پسری به نام موشق تبدیل به یک بچهی بند انگشتی شده است. آن هم به خاطر اینکه مدام کارهای بدی انجام داده و خانوادهاش برای اینکه جلوی او را بگیرند هی به او گفتند: چی کارلی! یعنی این کارهای بد را نکن! اغلب کارهای او برای طبیعت یا حیوانات، آسیبزا بوده و حالا طبیعت او را تنبیه کرده است.
داستان توسط نویسندهای روایت میشود که چی کارلی را پیدا کرده است. آنها برای حل این مشکل با راهنمایی جنگلبان، سفری طولانی را آغاز میکنند و از شهرهای مختلفی میگذرند که هر کدام مردمانی عجیب دارند. از این جهت این داستان را با شازده کوچولو مقایسه کردهاند. اما چی کارلی جز این شباهتها تفاوتهای بسیاری با شازده کوچولو دارد که مهمترین آنها طولانی بودن روایت و توصیفهاست. شازده کوچولو در موجزانهترین حالت، روایت شده است.
تفاوت دیگر، این است که در ادامهی روایت، وقتی نویسنده و چی کارلی از شهرهای مختلف آدمهای دروغگو، سیاستمداران احمق، شکمبارگان، جیببرها و ... عبور میکنند با رذیلتهای اخلاقی زیادی روبهرو میشوند تا به چشمهی نجاتدهنده میرسند و بعد به توصیهی چشمه به شهرها باز میگردند و با آب چشمه تمام آن شهرها را از آن آدمها پاک میکنند. اما در داستان شازده کوچولو، فقط شمهای کوتاه و نمادین از سیارههای مختلف را میبینیم و شازده کوچولو آنها را به حال خود رها میکند.
فارغ از شباهتها و تفاوتها، چی کارلی ستایشی بلند است از انسانیت و اخلاق انسانی. به خصوص در موقعیتی که انسان با طبیعت روبهرو میشود. نویسنده تاکید دارد که از بین بردن طبیعت و حیوانات، گناهی نابخشودنی است که چونان نفرینی همیشگی، گریبان انسان را میگیرد. مانند چی کارلی و تمام آدمهای دیگری که به دلایلی اعم از تنبلی، بی مسئولیتی و ... در دام تفکرات خود اسیر شدهاند و در چرخهی معیوب نقایص خود زندگی میکنند.
چی کارلی در طول داستان با عبرت گرفتن از زندگی پیشین خود تبدیل به موشق میشود. پسری که دیگر نمیخواهد مانند آدمهای شهرهای سر راهش اسیر رذیلتهای اخلاقی خود باشد و مهربانی به عنوان مهمترین صفت انسانی بخشی از شخصیت او میشود.
ارسال نظر