تئو فرار میکند: روایت ترس و تردید
داستان تئو فرار میکند از اسم کتاب شروع میشود. تئو در خانواده مشکلات زیادی دارد اما هیچوقت فکر نمیکند که به خاطر آنها فرار کند. یعنی تا وقتی واقعاً این اتفاق نیفتاده بود فکر نمیکرد که یک روز از خانه برود و دیگر برنگردد. اما مگر ممکن نیست همه چیز ناگهان یک روز تغییر کند؟
تئو پسر نوجوانی است که توی خانه با دعوای پدر و مادر دستوپنجه نرم میکند. آنها که مشخصاً دیگر با هم در ارتباط نیستند خسته و عصبیاند. پدر شبها دیر به خانه برمیگردد و به هر بهانه با مادر یا تئو دعوا میکند.
این دعواها برای تئو سخت است اما سختتر از همه این است که او فکر میکند کسی واقعاً او را نمیبیند و متوجه او نیست.
او بیرون از خانه خیلی شوخ و بذلهگو است و همه به خاطر کارهای او میخندند اما توی خانه حتی نمیتواند خودش باشد. توی خانه تئو همیشه منتظر دعواست. به خصوص اگر یک نامه از معلم توی کیفش داشته باشد.
اما تئو یک روز تصمیم میگیرد بعد از مدرسه به خانه برنگردد و این تازه آغار داستان این پسر نوجوان و مواجههی او با دنیای بیرون است. جایی که ترسها و مشکلات و آشناییهای تازه و خطرات غیرقابل پیشبینی خود را دارد.
فرار از خانه، شاید برای خیلی از نوجوانان آسیبدیده، حداقل به عنوان نوعی فکر رهایی، آشنا باشد. شاید بعضی از نوجوانان دستکم یک بار بعد از یک دعوای حسابی با پدر و مادر، به این فکر کنند که من بالاخره از این خانه خواهم رفت. اما آیا آنان میدانند در صورت چنین تصمیمی چه اتفاقاتی ممکن است در انتظار آنان باشد؟
شاید پس از چنین پیشفرضی تصور کنید نویسنده تلاش کرده برای تئو چنان داستانی بنویسد که هیچ نوجوانی هوس نکند به چنین راهی برود. اما داستان تئو وایسبک داستانی کاملاً واقعبینانه است. با نقاط مثبت و منفی خاص خودش.
تئو در بیرون از خانه هراس واقعی از نشناختن دیگران را تجربه میکند. او نمیداند به چه کسی اعتماد کند اما آدمهای خوبی هم سر راه او قرار میگیرند و به او کمک میکنند. شاید حتی با تصور اتفاقاتی که ممکن بود برای او بیفتد بتوان گفت که خیلیوقتها تئو خوششانس هم بوده است. اما در هر حال داستان این پسر، از آن ماجراهاست که خواننده را رها نمیکند و او را کنجکاوانه به دنبال خود میکشد.
«تئو فرار میکند» سرگذشت یک زندگی در سراشیبی است و به ما یادآوری میکند که همیشه همه چیز خوب و کامل نیست. زندگی میتواند غیرقابل پیشبینی و پر از التهابات و شگفتیهای مختلف باشد. آدمها میتوانند بهتر یا بدتر از چیزی باشند که به نظر میرسند. گاهی چیزی بهتر از پایان روابط بد نیست و گاهی حتی ترس، بیشتر از شجاعت کارساز است.
ارسال نظر