نقد و معرفی

  1. خانه
  2. نقد و معرفی
  3. دریاچه‌ی آخر دنیا: زندگی در دالان مرگ
22 آبان 1402

دریاچه‌ی آخر دنیا: زندگی در دالان مرگ

از وقتی آن واقعه اتفاق افتاد آن بیرون هیچ‌کس نماند و مردم دنیا تمام شدند. به خاطر همین بود که دیانا با دیدن هکتور خیلی تعجب کرد. او از این پسر عجیب و غریب و رنگ‌پریده می‌ترسید. چون ممکن بود او هم بیمار باشد. اما آشنایی هکتور و دیانا سرآغاز ماجراهای زیادی بود.

آیا برای زندگی کردن کافی است نفس بکشیم؟ اگر قرار باشد از زمین محروم باشیم زندگی در دالانی تاریک ارزشی دارد؟ کشف دنیاهای تازه با خطرهای بسیار، مهم‌تر است یا ماندن در امنیت چیزهای دلخواه و مطلوب. 
ماجرای داستان دریاچه‌ی آخر دنیا، یک داستان آخرالزمانی است. به دلیلی که در ابتدا نامشخص است انسان‌ها درگیر چیزی مانند آلودگی هسته‌ای شده‌اند و سپس آب‌های آلوده همه را بیمار کرده‌اند. ترس همه را به همه جای جهان کشانده و بعد ناگهان همه بیمار شده‌اند و مرده‌اند. وضعیت شهرها وخیم‌تر از همه جاست. 
اما دیانا با پدر و مادرش در کنار دریاچه‌ای زندگی می‌کند که انگار هنوز آلوده نشده است. پرندگان اطراف آن زنده و سالمند و این خانواده به دور از همه چیز در این دریاچه‌ی آخرالزمانی تنها مانده‌اند. این آرامش و سکوت با دیدن پسر جدیدی به نام هکتور به هم می‌ریزد. دیانا و هکتور که هر کدام حکایت‌های متفاوتی دارند با آشنایی با یکدیگر سرنوشت عده‌ی زیادی از انسان‌ها را تغییر می‌دهند. 
رمان پرکشش و تعلیق دریاچه‌ی آخر دنیا، رمانی نفس‌گیر و پرهیجان‌ است. ترس‌ها و تردیدها و امیدهای زیادی را در دل خواننده برمی‌انگیزند. سوال‌های زیادی ایجاد می‌کند که مخاطب باید به آن‌ها پاسخ بدهد و همراه با قهرمان‌ها به سرنوشت تازه‌ای بیندیشد. 
در این میان موضوع مهم دیگر، ایجاد یک جامعه‌ی شبه توتالیتر در بدوی‌تری شکل زیستن است. سرکرده‌ی عجیب و غریبی که یک جامعه‌ی زیرزمینی دیکتاتوری ساخته و انسان‌ها را به شرط بقا شست‌وشوی مغزی داده است. به صورتی که آن‌ها حتی نمی‌توانند آزادی را باور کنند. رودررو شدن با این پدیده به این شکل، عطش انسان را به قدرت به چالش می‌کند. چرا که انسان در بدترین شرایط زیست نیز می‌تواند به جای سازندگی به سراب قدرت سلطه بر دیگران دل ببندد. 
اما دو نوجوان قصه، با شجاعت و جسارت و با روحیه‌ی کمک به دیگران، تمام معادله‌های دو جامعه‌ی مختلف خود را به بازی می‌گیرند و از دل دو جریانی که یاد گرفته‌اند برای بقا باید بیشتر به ترس بیاویزند؛ یک جامعه‌ی تازه می‌سازند. جامعه‌ای بر پایه‌ی داشته‌های انسانی. 
 

ارسال نظر