گربهی گور به قیرشده: راهحلی برای نجات گربه
یک دختر عشق خبرنگاری و یک گربهی توی قیر گیر افتاده! همهی ماجرا از همینجا شروع شد. اتفاق در ساختمان نیمهکارهی آقای چمبرنیا افتاده بود. هیچکس نمیتوانست به گربهای که توی قیر مانده بود کمک کند. یع
نرگس قهرمان داستان، قرار است خبرنگار افتخاری یک مجله باشد. برای این کار او نیاز به تهیهی گزارش دارد. وقتی میبیند که به خاطر گربهی گیر کرده توی قیر همهی اهالی محله دربهدر دنبال راهحل میگردند دست به کار میشود تا گزارش مبسوطی تهیه کند.
گربه نمیگذارد کسی نزدیکش بشود. زنگ زدن به آتشنشانی و پلیس و هزار و یک جور نهاد امدادی دیگر هم بیفایده است و گربه هر لحظه بدحالتر میشود. در این میان نرگس با برادرش محسن هم بر سر چیزهای مختلفی در حال بگو مگوست. چون محسن دوست دارد مرد خانه باشد اما نرگس از آن دخترها نیست که زیر بار دستور کسی برود. او قرار است حسابی توی خبرنگاری خبره شود و به همین دلیل هر کاری را به شیوهی خودش انجام میدهد.
نویسنده در تمام طول داستان، از یک واقعهی خاص و البته کوتاه و یک ایدهی دقیق و روشن، به نمادسازی میرسد و در پایان، این نماد را گرهگشایی میکند. او گربه را نماد ایران میداند و اشاره میکند که نرگس میخواهد راههای نجات گربه را پیدا کند. نرگس خبرنگاری را راه دستیابی به این راهحلها و البته راهی روشن برای آیندهی خودش میبیند.
نویسنده در کنار ترسیم شخصیتی دوستداشتنی مثل نرگس به نقد وضعیت اجتماعی ایران و مشکل تقسیم کار و وظایف در ادارات مختلف میپردازد. او نشان میدهد که خیلی از امدادگران، به جدل در حوزهی مسئولیتهایشان میپردازند و نجات گربه در واقع، دغدغهی هیچ کدام از آنها نیست.
البته در نهایت گربه نجات پیدا میکند اما کاری که باید درست و دقیق، در زمان کمتر و با کمترین خسارت به راحتی پایان میگرفت ساعتهای طولانی ادامه پیدا میکند و کل محله را به هم میریزد و مشکلات مختلفی برای اهالی ایجاد میکند. این وضعیت آشنا دقیقاً ترسیم همان نمادهایی است که نویسنده به کار میگیرد تا ما را به درک بهتر از وضعیتی که توصیف میکند برساند.
نکتهی مثبت داستان، اعتمادبهنفس و استقلال شخصیت دختر داستان است که با وجود فشارهای برادر کوچکتر از پا نمینشیند و مستقلاً به خواستههایش جامهی عمل میپوشاند.
نکتهی دیگر فضاسازی و توصیف مناسب از موقعیت است. تمام وقایع داستان در یک روز اتفاق میافتند اما نویسنده در خلال همین موقعیت، شخصیتها و صحنه را جوری توصیف میکند که ما با تکتک آنها آشنا میشویم و تا پایان داستان، پابهپای او منتظر نجات گربه میمانیم. گربهای که از دید نویسنده همان ایران ماست.
ارسال نظر